تعریف موفقیت: ۴ معیار کلیدی که ورای منفعت ارزش دارند
رهبران موفق، درک میکنند که موفقیت شرکت آنها رابطه بسیار نزدیکی با خوشحالی، سلامتی و سلامت روان کلی جوامعی که به آنها خدمت میکنند و افرادی که کمکشان میکنند تا به کارشان ادامه دهند، دارد.
بیش از ۵۰۰ شرکت و همچنین استارتآپها فراتر از “کارمندان و سهامداران و ذینفعان” رفتهاند و این افراد را تبدیل به مالکان کسب و کار خود کردهاند. علاوه بر این، بسیاری از برندهای مصرف کننده، دارای کمپینهای تبلیغاتی هستند که به آسانی با گروههای مشاوره اشتباه گرفته میشوند.
اگرچه کسب سود بسیار حیاتی و مهم است، اما مالکان کسب و کار باتجربه میدانند که ساختن یک کسب و کار موفق فقط در درآمد و سود و حاشیهها خلاصه نمیشود. متغیرهای بسیار زیاد دیگری در کار هستند که ارزیابی بهتری از پتانسیل کسب و کار برای رشد ارائه میدهند. در ادامه، چند مورد از آنها را معرفی میکنیم.
درگیر کردن کارمند
در سالهای گذشته، کارمندان از طریق اتحادیهها و اعتراضات، صدای نارضایتی خود را به گوش مالکان شرکتها و مدیران رساندهاند. امروزه تقریبا نیمی از کارمندان آمریکایی تمام وقت، عملا مالک بخشی از شرکتی هستند که در آن کار میکنند. و وقتی چنین کارمندانی ناراضی میشوند، دیگر اعتراض نمیکنند. بلکه استعفا میدهند و به شرکت دیگری میروند.
خط بین زندگی شخصی و حرفهای در فرهنگ ما بسیار نامشخص و ناچیز شده است، که باعث میشود ارزیابیها پیچیدهتر شوند. با این حال، اکثر شرکتها هنوز به همان معیارهای ابتدایی مثل حفظ نیرو و رضایت از طریق مزایا و حقوق بسنده میکنند.
وقتی کار به جایی برسد که کارمند بخواهد برود، دیگر خیلی دیر شده است. در این شرایط، یک سازمان نه تنها یک علم سازمانی را از دست داده است، بلکه یک ذینفع و سهامدار بالقوه را نیز از دست میدهد.
در عوض، شروع به مدیریت تغییرات در درگیر کردن کارمند کنید. آزمایشات کوچکی انجام دهید تا ببینید که آیا تکنیکهای مدیریت جدید، میتوانند سطح همکاری کارمند را تغییر دهند یا خیر. آیا کارمندان احساس همکاری دارند؟
آیا خودشان را وقف ماموریت و هدف شرکت میکنند؟ آیا به قدری انگیزه دارند که نوآوری کنند؟ آیا احساس میکنند که همکاری آنها باعث پیشرفت شرکت میشود؟
مزایای داشتن یک فرهنگ قوی، فراتر از کارایی میرود و میتواند تاثیر مستقیمی بر مشخصههای عملکرد کلیدی (KPIها) بگذارد. وقتی یک شرکت کارمندانی دارد که به بهبود روابط مشتری کمک میکنند، میفهمید که این شرکت دارای فرهنگی است که برای رشد و پیشرفت ساخته شده است.
سلامت جامعه
در برخی صنایع، اقتصاد محلی و مردم از نزدیک سود و منافع کسب و کارها رو زیر نظر دارند. در چنین صنایعی، کارفرمایان بزرگتر، کمک کنندگان محلی اصلی هستند و رهبران نیکخواهتر حس میکنند در بهبود جامعه مسئولیت سنگینتری دارند.
از آنجا که اقتصاد ما روز به روز بیشتر به سمت دیجیتالی شدن و اینترنتی شدن پیش میرود، تعریف جوامع نیز مرتبا سختتر میشود، اما جوامع برای موفقیت آن کارفرمای بزرگ، بسیار مهم شدهاند.
برای مثال، موفقیت Uber با صدها و هزاران “راننده مستقل” که خدمات ارائه میدهند، آغاز میشود و با همانها پایان میپذیرد. به طور مشابه، شرکتهایی مثل Etsy، موفقیت عظیم خود را مدیون یک شبکه جهانی از فروشندگان، تامینکنندگان، صنعتگران و متخصصان هستند.
امروزه رهبران باید میزان درگیری همکار، فروشنده و تامینکننده را به همان شکلی که درگیری کارمندان و مشتریان را میسنجند، بسنجند. آنها همچنین باید بسنجند که چگونه تغییرات در استراتژیها، بر جامعه دیجیتال تاثیر میگذارند، این کلید موفقیت آنها است.
وفاداری مشتری
وفاداری مشتری یکی از مهمترین عوامل برای کمک به رشد یک شرکت مشتری محور است. این عامل، به شرکتها امکان میدهد تا در عین حال که بر حفظ مشتریانی که برای به دست آوردنشان خیلی زحمت کشیدهاند تمرکز کردهاند، بر جذب مشتریان جدید نیز تمرکز کنند.
وقتی شرکتها وفاداری مشتری قویای ایجاد کنند، ثابت شده است که نرخ از دست رفتن مشتری تا ۵ درصد کاهش و نرخ سود دهی بین ۲۵ تا ۹۵ درصد افزایش مییابد. شرکتهایی که با موفقیت وفاداری مشتری را ایجاد میکنند، میتوانند همچنین از قدرت تبلیغ قوی و موثر که به میزان زیادی تعداد فرصتهای جدید کسب و کار را افزایش میدهند نیز بهرهمند شوند.
رهبران باید میزان تاثیر تکرار کسب و کار و حفظ مشتری را در برابر تاثیر تغییرات در تولید، خدمات، پوشش رسانهای و عملیاتهای کلی را بسنجند. تغییرات ناچیز در میزان مدت تکرار کسب و کار، میتوانند تاثیر بسزایی داشته باشند.
در عصر رسانههای اجتماعی، بازخوردها به صورت عمومی منتشر میشوند. شرکتها میتوانند با بررسی اینکه مشتریان راجع به آنها در سایتهایی مانند فیسبوک و توییتر چه میگویند، بفهمند تا چه حد وفاداری مشتری ایجاد کردهاند.
این سنجشها نه تنها باید حول کمپینهای بازاریابی کلیدی شرکت صورت گیرند، بلکه همچنین باید حول دیگر تغییرات عمومی در استراتژی و تغییراتی ناچیز اقتصادی نیز انجام شوند. کوچکترین تغییری در احساسات مشتریان نسبت به شرکت، میتوانند خیلی سریعتر از دیگر تکنیکهای تحقیقات بازاریابی، به کشف بینشها و راهحلها منجر شوند.
تاثیر رسانههای اجتماعی
از هر انسان و جامعه تحصیل کردهای بپرسید، بدون شک به شما خواهند گفت که سنجش تاثیر برنامهریزی رسانههای اجتماعی بسیار سخت است. کمتر از ۱۰ درصد از تمام برنامههای رسانههای اجتماعی ارزیابی میشوند. از بین این ۱۰ درصد، حدودا ۱ درصد از آنها مدرک قابل قبول علمی از تاثیر بلند مدت ارائه میدهند.
این بدان معنا نیست که شرکتهای دخیل در مسئولیت رسانههای اجتماعی، نمیتوانند تاثیر کارشان را بسنجند. دو نوع سنجش وجود دارند: (۱) سنجش نتایج، که تاثیر بلند مدت یک برنامه را میسنجند و (۲) سنجش فرآیند، که نکات ریز و جزئیات اینکه برنامه چه عملکردی دارد را میسنجد.
سنجش نتایج معمولا به تستهای کنترلشده تصادفی یا مطالعات بلند مدت بر روی نتایج نیاز دارد، اما سنجش فرآیند نیز میتواند به همان میزان ارزشمند باشد.
برای مثال، TOMS تا چند سال قبل، یکی از محبوبترین برندهایی بود که در کسب و کارش از روش بازخورد گیری استفاده کرد، آنها داستانی در رسانههای اجتماعی به اشتراک گذاشتند که میگفتم با هر خرید شما، یک جفت کفش به یک فرد نیازمند اهدا خوادهد شد. TOMS میتواند به آسانی تاثیر رسانه اجتماعی خود را با شمارش تعداد کفشهایی که ارسال میشوند بسنجد.
درآمد و سود همیشه اصلیترین شاخصها برای تصمیمگیری اینکه یک شرکت عملکرد خوبی دارد یا خیر و ایا پتانسیل رشد دارد یا خیر، هستند. به هر حال، بررسی جوانب زیادی که یک کسب و کار را تشکیل میدهند، به مالکان کسب و کار امکان میدهد تا بفهند که آیا تمهیدات مناسبی برای هدایت هدفمند و درست پیشرفت و رشد بلندمدت اتخاذ کردهاند یا خیر.
https://www.entrepreneur.com/article/281023