چگونه با ترس مقابله کنیم؟
سه حقیقت برای از سر راه برداشتن ترس
به عنوان انسان گاهی در موقعیت هایی قرار می گیریم که به ما احساس ناامنی و عدم آسایش دست می دهد، اما به عنوان یک رهبر این وضعیت تقریباً همیشگی است.
حتماً می دانید درباره ی چه چیز حرف میزنم. البته این موقعیت ها می توانند مثبت هم باشند، مثل وقتی که قرار است برای یک جمعیت بزرگ سخنرانی کنیم، محصول جدیدی را طراحی کنیم، یا با یک مشتری مهم قرارداد خود را تمدید کنیم.
در مقابل شرایط منفی ای هم وجود دارد، مثل جلسه ای که به جر و بحث ختم می شود، یک تماس تلفنی ناامیدکننده، یا حمله ای پیش بینی نشده از سوی یک هیئت مدیره ی متخاصم.
طبق تجربه باید بگویم که زندگی یک رهبر مخلوطی از هر دوی این موقعیت های مثبت و منفی است، و اگر شما هم مثل من باشید، می دانید که درگیر شدن با این موقعیت ها همیشه هم دلخواه ما نیست.
چالش ها همیشه وجود دارند اما وجود اعتماد به نفس در ما همیشگی نیست. اعتماد به نفس ظاهر می شود و از بین می رود. من معمولاً در آغاز کارها خود را در حالی یافته ام که اعتماد کمی به خودم داشته ام.
در ابتدای انجام هر کار بزرگ دچار بیشترین میزان شک و اضطراب می شوم. این اضطراب شدید اولیه، چه خوب چه بد، زمانی که وارد فرایند انجام آن کار می شوم، پایان می گیرد. ولی تا قبل از آن، مثل کسی هستم که بر لبه ی سکوی بلند شیرجه ایستاده و از بالا به آن همه آبی پیش چشمش نگاه می کند.
مسئله این است که ما به عنوان یک رهبر راهی جز پریدن نداریم. باید به پیش برویم و باید اولین کسی باشیم که این کار را انجام می دهد.
حالا می خواهم بگویم چطور می توانیم ترس را، تا لحظه ی پرش از سکو، از خودمان دور کنیم. این کار در مورد من، در برقرار کردن ارتباط با سه حقیقت حیاتی خلاصه می شود و فکر می کنم این سه حقیقت می توانند به هر کس برای روبه رو شدن با لحظات شک و عدم اطمینان کمک کند.
سه حقیقتی که در ادامه با شما در میان می گذارم، در کنار هم، مفهومی را می سازند که نام آن را «سه گانه ی اعتماد» گذاشته ام.
1- آنها مهم اند
همه ی افرادی که با آنها سر و کار داریم، فارغ از شرایطشان، مهم هستند. برای اینکه به خودمان اعتماد پیدا کنیم، در این نکته تردید نکنیم. چرا؟ به این دلیل که اهمیت دادن به دیگران باعث می شود از خود و دغدغه های شخصی مان بیرون بیاییم.
دلیر بودن چیزی ورای عبور از ترس هایمان است. دلیر بودن فراتر رفتن از این ترس ها، به خاطر تأمین نیازهای دیگران است.
این سه سوال را می توانیم برای عبور از خود و مرتبط شدن با دیگران، از خودمان بپرسیم:
-دیگران چه می خواهند؟
-هم اکنون در چه شرایطی به سر می برند؟
-چه بر سر راه وجود خواهد داشت؟
2- اینها مهم اند
نه تنها دیگران مهم هستند، بلکه راه حل های ما نیز مهم اند. به عنوان رهبر کار ما رسیدگی به نیازهاست. به عبارت دیگر می توان به درستی و در تعریفی ساده گفت، وظیفه ی ما رهبران، نشان دادن این است که پیشنهادات ما چگونه پاسخگوی سه نیازی خواهد بود که در بالا ذکر شد.
اعتماد به خود از جایی شکل می گیرد که بدانیم پاسخ هایی در اختیار داریم که می توانند مشکلات واقعی را حل کنند. یک روش برای بدست آورن این اعتماد استفاده از این تکنیک سریع است. دو سوال زیر را از خود بپرسید:
-اگر تغییری صورت نگیرد چه بر سر دیگران می آید؟
-اگر تغییری جدی انجام شود، چه بر سر دیگران می آید؟
3- من مهم هستم
صادقانه بگویم، باور کردن این مورد احتمالاً برای برخی از ما بسیار دشوار است. درست است که افرادی که با آنها سر و کار داریم مهم هستند و البته، باید بدانیم چه راهی، حتی اگر چندان خوشایند نباشد به بهترین شکل پاسخگوی شرایطمان خواهد بود. اما بخش سخت ماجرا این است: اگر آن فرد مناسبی که قرار است موضوع را حل و فصل کند ما نباشیم چطور؟ این سؤال یکی از پرسش هایی است که به بدترین شکل اعتماد به نفس را تخریب می کند.
جواب دادن به این سوال چاره ی مشکلِ پیش روی ما نیست، حالا زمان آن است که به سراغ مسئله ی آزار دهنده برویم. اگر تا اینجای کار می دانیم که (۱) دیگران اهمیت دارند و (۲) ما می توانیم مشکلشان را حل کنیم، پس وقت گفتن سه عبارت تأکیدی مثبت است.
لازم نیست این سه عبارت را، به سرعت باور کنیم، و احتمالاً چنین نیز نخواهیم کرد. خود من هم بسیار کم پیش می آید که آنها را باور کنم. اما به خاطر خودمان هم که شده، بگذاریم این سه عبارت در ذهنمان طنین انداز شود و ببینیم چه خواهد شد:
- تصادفی نیست که من در اینجا حضور دارم. خداوند مرا برای این فرد (یا این مردم)، دقیقاً در زمان کنونی فرستاده است.
- چیزی که باید با دیگران به اشتراک بگذارم بسیار حیاتی است. برایشان مهم است، برای آنها، برای عزیزان شان، و برای دنیا.
- من دارای تمام منابعی هستم که برای ایجاد تغییر مثبت نیاز دارم.
پیش به جلو، بپریم!
این کار همه ی مشکلات ما را حل نخواهد کرد. ما همچنان قرار ملاقات های ناخوشایند و هیئت مدیره ی خشمگین را پیش رو خواهیم داشت. اما مهم نیست، هست؟
در سایه ی سه گانه ی اعتماد، ما هم اکنون می دانیم که ترس ها و نگرانی های آن ها هم به اندازه ی ترس ها و نگرانی های ما، واقعی هستند. علاوه بر این، ما می دانیم که می توانیم این ترس ها را اداره کنیم.
کار ساده ای نخواهد بود. خود من مجبورم در ماه چندین بار موارد این لیست را به دقت مرور کنم. و این کار را سال هاست که انجام می دهم و هنوز هم به محض عبور از مرز آغازین یک کار، احساس می کنم حالم خوب شده است.
برای شما هم ممکن است همین طور باشد. بر ترس اولیه ی خود غلبه کنید، اینگونه می توانید تقریباً هر چیزی را بدست آورید. فقط بپرید!