آشنایی با حوزه های مهم استراتژی کسب و کار
اصلی ترین و مهم ترین متغیرهای استراتژی های کسب و کار که برای تهیه برنامه باید آن ها را همواره در نظر بگیرید، عبارتند از: محصولات، خدمات، بازارها، مشتریان، افراد، بودجه، توان تولید و فناوری. تمام این ها حوزه هایی از یک کسب و کار هستند که شما با توجه به اهداف استراتژیک خود می توانید آن ها را مانند گذشته ادامه دهید، یا تغییری در آن ها ایجاد کنید تا به موفقیت در کسب و کار خود دست پیدا کنید.
1 – ارائه محصولات و خدمات
می خواهید دقیقا چه نوع محصولات و خدماتی را به مشتریان خود ارائه دهید؟ این محصولات و خدمات چه تغییر یا بهبودی در کار یا زندگی مشتریان شما ایجاد می کنند؟ چه مشخصاتی دارند که باعث برتری قطعی آن ها می شود و آن ها را به بهترین گزینه و انتخاب مشتریان موردنظر شما تبدیل می کند؟!
2 – مشتریان
مشتری ایده آل و بی نقص شما چه کسی می باشد؟ مشخصات جمعیت شناسی مشتری ایده آل تان چیست؟ سن، تحصیلات، درآمد، شغل و میزان انسجام خانوادگی او تا چه اندازه است؟ ویژگی های روان شناختی مشتریان تان چیست؟ اهداف، امیال، رویاها و آرزوهایی که دارند چیست؟ ترس ها، بدگمانی ها و شک هایی که باعث تردید آن ها در خرید محصولات و خدمات می شود، شامل چه مواردی است؟
اما مهم تر از همه این است که ویژگی های مردم شناختی آن ها چیست؟ از محصول یا خدمات شما برای چه کاری استفاده می کنند؟ چگونه از آن ها بهره می برند؟ این محصول یا خدمت چگونه زندگی شان را تغییر می دهد یا بهبود می بخشد؟!
در گذشته ابتدا محصول را انتخاب می کردید و سپس به سراغ مشتریان خود می رفتید، ولی امروزه اغلب شرکت ها نخست مشتری و نیازهای دقیق او را مشخص می کنند و سپس بر اساس سخنان و خواسته های مشتری، فرآیند توسعه محصول یا خدمت را تکمیل کرده یا آن را مهندسی معکوس می کنند. شرکت ها برای رسیدن به رشد و موفقیت در کسب و کار همواره از توسعه محصول به سوی توسعه مشتری می روند و تا زمانی که مشتری با خرید محصول به ازای یک قیمت خاص موافقت نکند، اقدام به تولید محصول نمی کند.
3 – بازارها
تمایل دارید به چه بازارهایی ورود پیدا کنید؟ چگونه می خواهید به این بازارها نفوذ داشته باشید؟ به دنبال بازارهای افقی یا عمودی هستید یا بازارهای جغرافیایی؟! در این بازارها رقیبان شما چه کسانی هستند؟ برای تبلیغات کردن و آگهی دادن همچنین فروختن اجناس و به عبارت دیگر نفوذ در این بازارها باید چه کار کنید تا به موفقیت در کسب و کار خود دست پیدا کنید؟
4 – افراد و کارمندان
برای پیشبرد اهداف خود در کسب و کارتان به چه افراد کلیدی، چه مهارت ها، برتری ها و توانایی هایی نیاز دارید؟ چگونه قادر خواهید بود که این افراد را پیدا کرده و آن ها را نگه دارید؟!
5 – بودجه و سرمایه
چه اندازه بودجه و سرمایه دارید و برای رسیدن به سودآوری و حفظ آن به چه مقدار پول نیاز دارید تا کسب و کار خود را رشد دهید؟
6 – فناوری
برای ایجاد و هدایت کسب و کار خود به چه فناوری هایی احتیاج دارید؟ آیا فناوری کنونی شما با توجه به تغییرات سریع در فناوری مورد استفاده رقبا، کافی و رضایت بخش است و شما را به سمت موفقیت در کسب و کارتان هدایت می کند؟!
7 – توان و قدرت تولید
در انتها بررسی کنید که توان و قدرت تولیدتان به چه اندازه است؟ توان تولید، فروش، ارسال یا ارائه خدمات شما به بهترین شکل ممکن تا چه اندازه است؟ هزینه تولید، فروش، ارسال، نصب و پشتیبانی محصولات و یا خدماتتان چه اندازه می باشد؟
برای کسب و کار خود اهداف روشن و شفافی تعیین کنید
چند سال قبل، مجله ی فورچون تحقیقی را منتشر کرد که به دلایل اخراج شدن اغلب مدیران ارشد شرکت های فهرست فورچون 500 اشاره کرده بود. مهم ترین دلیل برای این اخراج ها «شکست در اجراها» ذکر شده بود. مدیران اجرایی با انتظارات شفاف و خاصی منصوب می شدند. در تمام موارد آن مدیر نتوانسته بود به اهداف کلی و جزئی که از ابتدا برای او در شرکت تعیین شده بود، دست پیدا کند و همین دلیلی شده بود که اخراج شوند.
هر بار داستان مدیرانی را می شنوید که به خاطر ناتوانی در دستیابی به اهداف کلیدی فروش و سودآوری که جزو وظایف شان بوده است، اخراج شده اند. تقریبا عامل اصلی شکست، همواره عدم شفاف سازی دقیق اهداف بوده است که به راستی موجب عدم موفقیت آن ها در کسب و کار خود شده است.
دوستان عزیز لازم به ذکر است که اجرای موفق استراتژی به تمرکز دقیق بر اهداف بستگی دارد. اگر اهداف استراتژیک شرکت را به وضوح شناسایی نکنید، نمی توانید استراتژی خود را به مرحله ی اجرا در بیاورید. هدف اصلی شما برای رسیدن به موفقیت در کسب و کار و ارتقای جایگاه تان چیست؟ سعی دارید چه کاری را انجام دهید؟ سعی دارید آن را چگونه انجام دهید؟ آیا راه بهتری هم وجود دارد؟ آیا با توجه به شرایط و موقعیت فعلی، اهداف کلی و جزئی تان واقع بینانه است؟ فرضیات شما چیست؟ اگر فرضیات شما اشتباه باشد چه می شود؟ آن گاه چه می کنید؟
بنا به گفته پیتر دراکر «فرضیات اشتباه ریشه تمام شکست ها می باشد». همیشه این احتمال را بدهید که ممکن است در حال انجام کار اشتباهی باشید. شاید مدل کسب و کار شما منسوخ شده باشد. تصمیمی که زمانی برای یک یا چند مورد از متغیرهای بالا خوب به نظر می آمد، امروز دیگر تصمیم خوبی نباشد.
تصور کنید افراد شرکت کسب و کار شما را برای دیگران توضیح می دهند. کارمندان شما در مورد شرکت خودشان به دیگران چه می گویند؟ چه نوع فضای کاری را برای آن ها فراهم کرده اید؟ چه نوع افرادی در شرکت شما کار می کنند؟ حرف های ایده آلی که دوست دارید درباره شرکت بگویند چه چیزهایی هستند؟ در نهایت این که چگونه می خواهید از جایگاه فعلی خود و شناختی که دیگران در حال حاضر از شما دارند، به شناختی که مایل هستید در آینده از شما داشته باشند برسید؟
به خاطر داشته باشید که هدف شما، دلیل اصلی کار کردنتان است. بررسی کنید که چرا کارهای فعلی را انجام می دهید؟ چه تفاوت هایی در زندگی کارمندان و مشتریان خود به وجود آورده اید؟ کسب و کار شما به دنبال تحقق کدام اهداف کلی است؟ به قول نیچه «بشر می تواند هر چیزی را تحمل کند تا وقتی که دلیل بزرگی برای آن داشته باشد».
بنابراین ببینید که هدف شما در زندگی یا کار تقریبا همیشه با کارهایی که برای ارتقا یا غنی سازی زندگی یا کار دیگران انجام می دهید، مشخص می شود. طبیعی است که هدف شما از ارزش ها و رویاهای شفافی که دارید نشات می گیرد و شما را قادر می کند تا مواردی را که برایتان مهم است و انگیزه زندگی تان به حساب می آید را برای خودتان و دیگران توضیح دهید تا به احساس موفقیت در کسب و کارتان دست پیدا کنید.