بيوگرافی آدولف هيتلر
بیستم آوریل زادروز مردى است که کمابيش نامش را شنيده ايم و در مورد او حرف و حديثهاى بسيار زيادى زده شده و در آينده نيز زده خواهد شد.
آدولف هيتلر مردى است که جهان را لرزاند و به اعتقاد بسيارى دنيايى که امروز در آن زندگى مى کنيم ساخته و دست پرورده اوست؛ دنيايى که چه از نظر نظامى و چه از نظر ارتباطات و از نقطه نظرهاى ديگرى چون پزشکى، فرهنگى، اقتصادى، علمى و حتى تفريحى بى تأثير از او نبوده و نمى تواند باشد.
در اينجا نمى خواهم در مورد خوب يا بد بودن او سخن بگويم چرا که تبليغات دنياى غرب بر عليه او به حدى است که هر کس تا نام او را مى شنود به ياد کوره هاى آدم سوزى، کشتارهاى وسيع غير نظاميان و جنگ و خونريزى و کشتار مى افتد.
در صورتى که واقعيت امر چيز ديگريست و اين نکته هيچگاه نبايد فراموش شود که هيتلر براى سه سال متوالى مرد سال اروپا لقب گرفت و جهانيان او را مى ستودند و ملت آلمان او را مى پرستيدند.
پس هيتلر را نبايد به صرف يک جنايتکار جنگى نگريست، هر چند که جنايتکار جنگى را نيز بايد بيشتر مورد بررسى قرار داد. در هر جنگى جنايت رخ مى دهد و کشته شدن بيگناهان منفک از جنگ نمى باشد. آيا مى توان باور کرد که هيتلر به تنهايى دست به اين همه جنايت زده باشد و متفقين جوابى به اين جنايتها نداده باشند.
در دادگاه نورنبرگ که براى محاکمه جنايتکاران جنگى برگزار شده بود هيچ وکيل مدافعى از او دفاع نمى کرد و تنها دادستانهاى غربى بودند که او را محکوم مى کردند و شاهدينى بودند که همگى دست نشانده متفقين بودند و براى اثبات صحت و يا سقم مطالبشان هيچ بررسى جدى بعمل نيامد.
در جايى ديدم که شخصى در جايگاه شهود ادعا کرده بود که در کارخانه اى کار مى کرده که در آن توسط روغن برگرفته شده از انسانهايى که سوزانده مى شدند نوعى صابون درست مى کرده اند و تنها مدرکش قالب صابونى بود که روى ميز قاضى دادگاه وجود داشت. حال در مورد اينکه آن صابون مورد آزمايش قرار گرفته يا خير هيچ مدرکى در دست نمى باشد.
هيتلر مى گويد:
… به هيچ وجه مهم نيست، وقتى ما فاتح شديم هيچکس در اين باره سوالى نخواهد کرد.
آرى، مانند اين است که او تمامى اين روزها را پيش بينى کرده بوده است و پس از جنگ، هنگامى که متفقين به پيروزى رسيده بودند هيچ کس آنها را بازخواست نکرد که مثلاً آقاى استالين شما چرا در اول جنگ که متحد هيتلر بوديد آن فجايع را در فنلاند بوجود آورديد.
در زندگی نامه ی آدولف هيتلر اینگونه آمده است که:
صد و بیست و هشت سال پيش، دريک غروب بهارى در منطقه سرسبز باواريا ( مرز ميان آلمان و اتريش)، آلويس و کلارا صاحب فرزندى شدند که نامش را آدولف گذاشتند.
آلويس هيتلر کارمند اداره گمرک بود و به همين جهت دوست داشت که پسرش نيز راه او را ادامه دهد و کارمند شود. از اين رو با آنکه در آن زمان در وضعيت مالى بدى قرار داشت پسرش را براى تحصيل به مدرسه فرستاد اما آدولف نمى خواست کارمند شود.
نقاشی های آدولف هيتلر
او کارمند شدن را همتراز اسارت مى دانست و از اينکه بله قربان گوى کس ديگرى باشد متنفر بود. به همين جهت با آنکه پدرش سخت مخالف بود به هنر نقاشى روى آورد. ديرى نپاييد که نخست پدر و سپس مادرش را از دست داد و او مجبور شد که براى ادامه زندگى به تنهايى به وين، پايتخت بزرگ و ثروتمند آن زمان اروپا، گام بگذارد. او در آنجا روزگار سختى را پشت سرگذاشت.
در سال 1914 يعنى درست در سالى که جنگ اول جهانى رخ داد به آلمان هجرت کرد و چون تعصبات ملى قويى داشت به جبهه اعزام شد و آن طور که دوستانش مى گويند رشادتهاى زيادى از خود نشان داد تا آنجا که به مدال صليب شجاعت که تا آخر عمر با افتخار به گردن مى آويخت نائل گشت.
به سبب جراحتهاى جنگ در بيمارستان بسترى بود که خبر شکست آلمان را به گوشش رساندند. اين تلخ ترين خبرى بود که تا آن زمان شنيده بود و او را منقلب نمود. او سياستمداران را مسببين اصلى اين شکست مى دانست و به همين جهت بود که نسبت به حکومتى که آنان بنام جمهورى وايمار تشکيل دادند هيچگاه خوشبين نبود.
پس از جنگ او در قسمت تبليغات ارتش به کار مشغول شد تا زمانيکه وارد حزب کارگران آلمان گشت. اين همان حزبى است که بعدها بنام حزب ناسيونال سوسياليسم آلمان بزرگترين حزب آلمان گرديد.
حزب کارگران حزبى کوچک و متشکل از نهايتاً 10 عضو و تعدادى هوادار بود. اما با مديريت، فعاليت و کوشش هاى آدولف هيتلر و همچنين ابداعاتش از قبيل ساختن پرچم و سرود براى حزب و نيز برگزارى جلسات حزبى در اماکن مطرح و همچنين تأسيس روزنامه براى حزب رفته رفته تبديل به حزبى بزرگ شد تا آنجا که دست به يک کودتا زدند که بعدها بنام کودتاى آبجوفروشى مشهور شد.
کودتايى که در آن هيتلر و ديگر افراد حزب بر عليه دولت جمهورى براه انداختند. اما به سبب خامى او و همکارانش در اين راه با شکست مواجه شدند و نه تنها همگى را به زندان افکندند بلکه حزب تعطيل و غير قانونى اعلام و از هرگونه فعاليتى منع گرديد.
کتاب معروف هيتلر
هر کس ديگرى بود دست از کار مى کشيد و يا حداقل در زمانى که در زندان بود حرکتى نمى کرد اما اين شخصيت خارق العاده دست به يکى از بزرگترين اعمال خويش زد، نوشتن کتاب نبرد من .
کتاب نبرد من بعدها بعنوان کتاب مقدس نازيها ( اعضاء حزب ناسيونال سوسياليسم ) درآمد که در آن ريشه هاى فکرى رايش سوم بيان گرديده است. رايشى که بزرگترين امپراتورى آلمان لقب گرفت.
پس از آزادى او با دولت توافق نمود که بر عليه آنان حرکتى انجام ندهد و اينچنين بود که بار ديگر حزب را رو به جلو به پيش راند.
حزب نازى به علت نبوغ سياسى هيتلر به سرعت حزب اول آلمان شد و در پارلمان اکثريت کرسيها را به خود اختصاص داد بطوريکه هرمان گورينگ يکى از نزديکترين ياران هيتلر به عنوان رئيس پارلمان انتخاب گرديد.
سرانجام در 30 ژانويه 1933 ژنرال هيندنبورگ رئيس جمهور سالخورده آلمان آدولف هيتلر را به عنوان صدراعظم آلمان برگزيد و اين لحظه تاريخى آغاز رايش سوم مى باشد.
هيتلر پس از به قدرت رسيدن به سرعت وضع اقتصادى آلمان را بهبود بخشيد و با اينکه در پيمان ورساى آلمان حق داشتن نيروى نظامى را نداشت با نيرنگ يک نيروى نظامى براى آلمان آفريد که تا آن زمان بى سابقه بود.
پس از آن اتريش را الحاق خاک آلمان کرد. اتريش پس از جنگ اول جهانى بسيار ضعيف شده بود و هيچ نشانى از شکوه و عظمت گذشته را نداشت، به همين سبب مردم مشتاقانه به الحاق کشورشان به آلمان قدرتمند راى مثبت دادند. اين واقعه به آنشلوس معروف است.
بدين ترتيب هيتلر در 14 مارس 1938 پيروزمندانه و در حالى که به ابراز احساسات مردم که مشتاقانه براى ديدنش صف کشيده بودند پاسخ مى گفت وارد وين، شهرى که روزگارى در آن زندگى سختى را سپرى کرده بود، گرديد.
پيمان ورساى يکى از ذلت بارترين پيمانهايى بود که پس از جنگ اول جهانى و در پى شکست آلمانها بر ملت آلمان تحميل گرديده بود و هيتلر سوگند خورده بود که اين پيمان را براندازد. از جمله مفاد اين پيمان دادن سرزمينهايى از آلمان به لهستان بود و چون آلمانيها، لهستانيها را ملتى پست تر از خود مى دانستند اين امر برايشان بسيار گران مى آمد.
جنگ جهانی دوم
بدين سبب به دستور هيتلر در سپيده دم اول سپتامبر 1939 لشکريان قدرتمند ورماخت (ارتش آلمان) مانند سيل از مرز لهستان عبور کردند و از شمال و جنوب و مغرب به سوى ورشو پيش راندند. انگلستان و فرانسه که در آن زمان جزو هم پيمانان لهستان بودند، پس از اين واقعه به آلمان اعلام جنگ کردند و اين آغاز جنگ دوم جهانى، بزرگترين جنگ تاريخ بشرى، بود.
نبوغ نظامى هيتلر به صورتى بود که همه جهان را به شگفتى واداشته بود. با تدابير نظامى اين مرد لهستان، دانمارک، نروژ، هلند، بلژيک و سپس فرانسه به سرعت به اشغال نيروهاى آلمانى درآمد.
هيتلر انگلستان را جزء لاينفک تمدن اروپا مى دانست و در هر لحظه از جنگ براى صلح با انگلستان اقدام مى کرد اما انگليسيها که مردمى متکبر بودند حاضر به صلحى که کمتر از تسليم نبود نمى شدند و تا آخرين نفس دلاورانه با آلمانها جنگيدند.
هيتلر که نه مى خواست انگلستان را از بين ببرد و نه مى خواست قدرت ارتش خود را کاهش دهد از ادامه جنگ در غرب منصرف شد و رويش را به طرف شرق ، يعنى روسيه، برگرداند.
در ساعت 3:30 بامداد 22 ژوئن 1941 ارتش آلمان طى عملياتى موسوم به بارباروسا به روسيه شوروى حمله کردند. در ابتدا سرعت ارتش بسيار بالا بود و در همان آغاز عمليات قسمتهاى بسيارى از خاک روسيه را به تصرف خود درآوردند.هيتلر و ساير فرماندهانش اينچنين مى پنداشتند که کار روسيه تا قبل از پائيز به اتمام خواهد رسيد و همين، بزرگترين اشتباه ، او بود.
در زمستان سرد آن سال روسيه، ارتش آلمان ، بعلت نداشتن تجهيزات کافى براى نبرد زمستانى با آنکه تا دروازه هاى مسکو رسيده بود، بعلت مقاومت سرسختانه مردم و ارتش روسيه، مجبور به عقب نشينى شد و اين آغاز پايان بود.
پس از ورود آمريکا به جنگ جهانى دوم که توسط ژاپن صورت گرفت ، روح تازه اى در قواى متفقين دميده شد و جنگ وارد مرحله جديدى گرديد.
سرانجام با توافقى که توسط سران سه کشور انگلستان،روسيه و آمريکا يعنى چرچيل، استالين و روزولت انجام گرفت، متفقين از شرق و غرب به سمت آلمان يورش بردند و توانستند ارتش آلمان را به زانو درآورند.
هيتلر تا دقايق آخر مقاومت کرد و چون ديگر هيچ نيرويى براى جنگيدن نداشت براى آنکه جسدش به دست دشمنانش نيفتد دستور داد جسدش را بسوزانند و پس از اين دستور با شليک تپانچه به زندگى پر فراز و نشيب خود پايان داد.
اما جنگ جهانى دوم، جداى از تبعات منفى ، آثار مثبتى نيز بر جاى گذاشت که امروزه بشراز آنها بهره مند است. اصولاً انسانها در مواقعى که ضرورت ايجاد کند دست به کارهاى بزرگى مىزنند و رشد سريع علم و دانش بشرى و پيشرفت فوق العاده تکنولوژى که به علت رقابت شديد نظامى بوجود آمد از جمله اين آثار است.
از ديگر مواردى که در دنياى پس از جنگ بوجود آمد و مستقيما به اين جنگ مربوط مىشود مى توان از تشکيل سازمان ملل متحد، بوجود آمدن بلوک شرق و غرب و دو قطبى شدن جهان و دهها موارد ديگر را نام برد که هنوز هم مى توانيم اين موارد را ببينيم.
اما اگر هيتلر پيروز مى شد ما يقيناً در دنياى ديگرى زندگى مى کرديم و شايد اين همه کشت و کشتارهايى که پس از اين جنگ در سرتاسر جهان به بهانه هاى گوناگون شکل گرفته و مى گيرد بوجود نمى آمد.