چگونه مولتی میلیاردر شویم؟
مطمئناً هر کسی دوست دارد میلیاردر باشد و از مزیت های پول فراوان بهره ببرد اما با وجود اینکه همه میلیاردر شدن را می خواهند پس چرا فقط تعداد انگشت شماری از جامعه به این مرحله از وضعیت اقتصادی می رسند؟
البته که پول همه چیز نیست. ابداً نیست. وقتی پای تعریف موفقیت به میان می آید، پول در انتهای فهرست رتبه بندی می شود. تعریف آدم ها از موفقیت متفاوت است. تعریف من عبارت است از:
موفقیت متقاعد کردن دیگران به این باور است که ما با استعداد هستیم.
شخصاً، پول حالا برای من آن قدرها مهم نیست، ولی اعتراف می کنم، یک زمانی مهم بود(احتمالاً به این دلیل که زیاد پول نداشتم).با این حال این نظر من است. ولی، اجازه دهید بگویم پول در فهرست ما جا دارد. و اجازه دهید بگویم، شما هم مثل میلیون ها آدم دیگر، دوست دارید میلیارد بشوید. چه نوع کارهایی را باید انجام دهید تا شانس پیوستن به باشگاه میلیاردرها را افزایش دهید؟
در اینجا گام هایی را پیشنهاد می کنم. این گام ها نه تند نه آسان برداشته می شوند. ولی از مسیرهای میانبر و آسان، بسیار شدنی تر و تحقق پذیرتر هستند.
۱-خودمان را با پول آزار ندهیم.
با اینکه کاملاً خلاف منطق است، ولی تمرکز لیزری روی اینکه چقدر پول می سازیم ما را از کارهایی منحرف می کند که حقیقتاً باید برای ساخت و رشد ثروت انجام دهیم. بنابراین چشم داشت و نگاه خود را عوض کنیم.
پول را به عنوان هدف اصلی نبینیم، بلکه آن را به عنوان محصول فرعی انجام کارهای درست و هدفمند ببینیم.
۲-ببینیم چند نفر حاضرند به ما کمک کنند، حتی اگر کم تعداد باشند.
موفق ترین آدم هایی را که می شناسم (چه به لحاظ مالی چه غیرمالی) به طور تکان دهنده و شوک آوری مفید و سودمند هستند. آنها در شناخت آدم های دیگر و کمک به آنها برای رسیدن به اهداف شان فوق العاده خوب هستند. آنها می دانند موفقیت شان نهایتاً مبتنی بر موفقیت آدم های اطرافشان است.
بنابراین آنها سخت کار می کنند تا آدم های دیگر موفق باشند: کارکنان شان، مشتریان شان، عاملان فروش و عرضه کنندگان شان و… چون می دانند اگر اینها موفق شوند، یقیناً به دنبال موفقیت آنها خواهند بود.
و به این ترتیب آنها کسب و کار یا شغلی را ساخته اند که می توان حقیقتاً به آن افتخار کرد.
۳-فکر کردن به در آوردن یک میلیارد تومان را متوقف کنیم و به خدمت کردن به یک میلیون آدم فکر کنیم.
وقتی فقط عده ی اندکی مشتری داریم، و هدف مان ساختن پول زیاد است، مشوق ما یافتن راه هایی برای گرفتن تا آخرین ریال آنها است.
ولی وقتی راهی پیدا کنیم که به یک میلیون آدم خدمت کنیم، مزایای پرشمار دیگری را در پی خواهد داشت. تأثیر یک تبلیغ یا واژه ی شفاهی( که مشتریان مان انجام می دهند) بی اندازه عظیم است. بازخوردی که دریافت می کنیم به صورت نمایی بزرگتر می شود و به همین دلیل واقعاً این فرصت های ما هستند که محصولات و خدمات مان را بهبود می دهند. ما کارمندان بیشتری استخدام خواهیم کرد و از تجربه، مهارت، و ابهت و روح جمعی آنها منتفع خواهیم شد.
و در این زمان کسب و کار ما به جایی خواهد رسید که هرگز در خواب هم نمی دیدیم، چون مشتریان و کارمندان مان ما را به جایی خواهند رساند که حتی نمی توانستیم تصور کنیم به یک میلیون آدم با دل و جان خدمت می کنیم، و پول خودش به دنبال ما خواهد آمد.
۴-پول ساختن را به عنوان راهی برای انجام کارهای بیشتر ببینیم.
عموماً گفته می شود دو نوع آدم وجود دارد.
آنها که چیزهایی را می سازند برای این که فقط پول درآورند: هرقدر که بیشتر بسازند، پول بیشتری هم درمی آورند. آنچه آنها می سازند واقعاً آنقدرها هم برایشان مهم نیست، آنها تا وقتی خواهند ساخت که پرداخت انجام می شود.
نوع دوم می خواهند پول بسازند چون به آنها اجازه می دهد چیزهای بیشتری بسازند. آنها می خواهند محصول شان بهبود یابد. آنها می خواهند خط تولیدشان را گسترش دهند. آنها می خواهند کتاب دیگر، ترانه ی دیگر، یا فیلم دیگر خلق کنند. آنها عاشق چیزی هستند که می سازند و آنها پول ساختن را به عنوان روشی برای انجام کاری حتی بیش از آنچه دوست دارند می بینند. آنها رویای ساختن یک شرکت را در سر می پرورانند که بهترین چیزهای ممکن را می سازد. و پول ساختن روشی است که آن رویا را تغذیه می کند تا شرکتی را که دوست دارند بسازند.
با اینکه یقیناً یافتن محصولی که همه آن را بخواهند و بتوان با فروش آن به ثروت رسید امکان پذیر است، ولی موفق ترین کسب و کارها در حالی که توسعه و رشد می یابد و پول می سازند، پول حاصله را در یک کسب و کار یا شغل بی نهایت فوق العاده باز سرمایه گذاری می کنند.
ما فیلم نمی سازیم تا پول بسازیم، پول می سازیم تا فیلم های بیش تری بسازیم. والت دیزنی
۵-یک کار برتر انجام دهیم.
کاری را انتخاب کنیم که قبلاً بهتر و برتر از آدم های دیگر انجام می دادیم. فقط یک چیز. دیوانه وار فقط روی همان یک کار تمرکز کنیم: کار. آموزش. یادگیری. عمل. ارزش یابی. تصحیح.
بی رحمانه و سخت گیرانه از خودمان انتقاد کنیم. نه به روشی خودآزارانه، بلکه اطمینان یابیم به کار ادامه خواهیم داد تا تمام جنبه های همان کار را بهبود دهیم.
آدم هایی که به لحاظ مالی موفق هستند دست کم یک چیز را بهتر از هرآدمی که اطرافشان هست انجام می دهند(البته در صورتی مفید است که چیزی را انتخاب کنیم که برای جهان باشکوه و ارزشمند باشد و مطمئن باشیم برای آن پرداخت هم می شود).
برتری خودش پاداش است، برتری علاوه بر این که مستلزم پرداخت و ثروت بالاتر است احترام بیشتر، احساس خودیابی بیشتر، سرنوشت باشکوه تر، و حس پیروزی باشکوه تر، را در پی دارد، که اینها ما را به لحاظ غیرپولی غنی و ثروتمند می سازند.
۶-فهرستی از ۱۰ نفر از بهترین آدم های جهان در همان کار را تهیه کنیم.
چه طور این ۱۰ آدم را انتخاب کردیم؟ چگونه تعیین کردیم کدام یک و در چه کاری بهترین بود؟ چگونه موفقیت شان را اندازه گرفتیم؟
از آن معیارها برای پی گیری پیشرفت مان به سوی “بهترین شدن” استفاده کنیم.
اگر نویسنده هستیم معیار ما می تواند رتبه بندی آمازون باشد. اگر موسیقی دان هستیم می تواند مار دانلودها از آی تیونز باشد. اگر برنامهنویس هستیم، شمار آدم هایی است که از نرم افزارمان استفاده می کنند. اگر استاد هستیم می تواند شمار آدم هایی باشد که آموزش و پرورش داده ایم و آنها به کارهای بزرگتر و بهتر رسیده اند. اگر خرده فروشی اینترنتی داریم می تواند خریدها به ازای هر بازدید، یا تحویل به موقع، یا نرخ تبدیل و غیره باشد.
فقط آدم های موفق را تحسین نکنیم. بلکه نگاهی دقیق و موشکافانه به کارهای شان بیندازیم و ببینیم چه چیز آنها را موفق ساخته است. سپس از آن معیارها برای ایجاد معیارها و اندازه های موفقیت خودمان استفاده کنیم. و بعد…
۷-مداوماً پیشرفت خودمان را پی گیری کنیم.
ما تمایل داریم چیزی بشویم که اندازه می گیریم، بنابراین پیشرفت متان را دست کم هفته ای یک بار با توجه به اندازه های کلیدی و مهم پی گیری کنیم.
شاید بخواهیم اندازه بگیریم به چند انسان کمک کرده ایم. شاید بخواهیم بسنجیم به چند مشتری خدمت کرده ایم. یا شاید در مسیر کارمان بخواهیم گام های کلیدی را برای بهترین شدن در جهان ارزش یابی کنیم.
شاید ترکیبی از اینها باشد، و حتی بیشتر.
۸-برنامه های روزانه ی منظم خودمان را اجرا کنیم تا از پیشرفت مان اطمینان حاصل کنیم.
هرگز فراموش نکنیم که رسیدن به یک هدف، مبتنی بر ایجاد برنامه های روزانه ی منظم و همیشگی است. مثلاً می خواهیم یک کتاب ۲۰۰ صفحه ای بنویسیم؛ این هدف ما است. سیستم ما برای رسیدن به این هدف می تواند نوشتن ۴ صفحه در هر روز باشد، این برنامه ی روزانه ی ما است. امیدواری، آرزومندی و خیال پروری ما را به اتمام کتاب نمی رساند. ولی چسبیدن و پایبندی دقیق به برنامه ی روزانه مان به ما اطمینان می دهد به هدفمان خواهیم رسید.
یا مثلاً می خواهیم ۱۰۰ مشتری جدید از طریق بازاریابی به جمع مشتریان خود وارد کنیم. این هدف ما است؛ برنامه ی روزانه ی ما ایجاد یک محتوای اینترنتی جدید، ویدئوهای جدید، تبلیغات صوتی اینترنتی جدید، گزارش های پژوهشی و نظرسنجی جدید، و مانند اینها بر اساس برنامه ی زمانی است که مقررکرده ایم. با پای بندی به آن برنامه ی روزانه و رعایت مواعد و سررسیدها، و در کنار اینها اگر محتوای مطالب جذاب باشد، آن ۱۰۰ مشتری جدید را به جمع مشتریان خود وارد خواهیم کرد.
امیدواری و خیال پروری ما را به هدفمان نخواهند رساند ولی پایبندی صادقانه و دقیق به برنامه ی روزانه ما را به هدفمان خواهد رساند.
اهداف را تعیین کنیم، برنامه ی روزانه ایجاد کنیم که از آن اهداف حمایت کنند، و سپس بی رحمانه و سخت گیرانه پیشرفت خودمان را پیگیری کنیم. هر چه را که عملی نیست اصلاح کنیم. آنچه را که عملی است و تحقق می یابد بهبود دهیم و تکرار کنیم.
هر روز برای بهتر شدن از دیروز کارها را اصلاح کنیم، تجدید نظر کنیم، سازگار کنیم، و سخت کار کنیم.
بزودی ما برنده و خوشبخت خواهیم شد. آنگاه همه چیز روبه راه و با شکوه خواهد بود. و روزی به زودی به سطح جهانی خواهیم رسید.
حالا ما می دانیم چگونه پولدار شویم، به شرط اینکه میلیاردری را دوست داشته باشیم.