شبکهی جهانی اینترنت پر از ترفندهای روزمره، نکات مفید و عادات مورد نیاز برای موفقیت است. در بیشتر زمینهها، این الگوها – و مردمی که از آنها پیروی میکنند – مفید اند. البته هنوز هم همهی ما عیوبی داریم که از بین نرفتهاند و هنوز وجود دارند.
گرچه تمام عادات گفته شده برای موفقیت، الهامبخش اند ولی آن لیستهایی که میگویند چه کارهایی را باید انجام دهید و چه کارهایی را نباید انجام دهید، خستهکننده و طاقتفرسا هستند.
بدتر، تمرکز زیاد روی اینکه چه رفتارهایی را در خود بهوجود بیاورید و چه رفتارهایی را چال کنید، میتواند شما را از تکالیفتان منحرف کند و مانع موفقیت آیندهتان شود. خوشبختانه، گزینهای بسیار موثرتر از هر روش مفیدی وجود دارد، استقامت.
برای اثبات اینکه پافشاری و استقامت مهمتر از کمالجویی است، در این مطلب 8 نفر از بزرگترین افراد تاریخ و عیوب عجیب، متناقض، گاه زننده و معمولاً غیرعادیشان را بررسی میکنیم. – که اثبات میکنند کمالطلبی باعث حتمی شدن موفقیت نمیشود ولی استقامت به خوبی میتواند احتمال موفقیت را حتمی کند –
1- بنجامین فرانکلین
بزرگترین حامی خودسازی در دنیا، بنجامین فرانکلین یک مرد زنباز بود.
Chicago Tribune 11 زنی را گزارش کرد که فرانکلین با آنها در ارتباط بود و با اشاره به دبرا رید همسر 38 سالهاش، گزارش را به پایان رساند.
او حتی صاحب یک پسر به نام ویلیام شد که ناخواسته و قبل از ازدواج بهدنیا آمد. فرانکلین دقیقاً پس از ازدواج با دبرا گفت:” انسانها بعد از سه روز، حتی از یک فاحشه هم خسته میشوند.”
ولی هوسرانی او، مسیر رسیدن به اهداف او را تخریب نکرد. چرا؟ تاحدودی برای اینکه او مشکلش را فهمید و پذیرفت که “شور و شوق جوانی، مکرراً مرا به فتنه سوق داده بود…. این همان چیزیست که در مسیر من رخ داد.” برای فرانکلین، تلاش برای عالی شدن، درواقع مهمتر از عالی بودن بود.
2- فلورانس نایتینگل
او که مشهور به دلسوز بودن است، مردمی را با جاهطلبی خود، کشت. در سال 1854، از نایتینگل درخواست شد تا مدیریت یک بیمارستان در Scutari (که روستایی در آسیا است) را برعهده بگیرد.
متاسفانه دانش کم نایتینگل دربارهی وضعیت بهداشتی، باعث شد بیمارستان در مقابل بیماریهای تیفوس، حصبه، وبا و اسهال خونی نتواند مقاومت کند – که باعث بالا رفتن آمار مرگ و میر در آن بیمارستان شد؛ تعداد سربازانی که از این بیماریها جان خود را از دست دادند، ده برابر تعداد سربازهایی بود که براثر جراحت ناشی از جنگ فوت کردند.
در ابتدا، نایتینگل سرسختانه دلیل بالا بودن آمار مرگ و میر را به مواد غذایی و منابع ناکافی نسبت میداد. سالها بعد، او پذیرفت که به دلیل نادانیاش، بسیاری از سربازان در Scutari جان خود را از دست دادند.
واضح است که آن حقیقت دردناک، جلوی او برای انجام کاری که برایش ساخته شده بود را نگرفت : نگهداری از مجروحان با دلسوزی و ایستادگی. امروزه این همان چیزیست که او به خاطرش مشهور است.
3- توماس ادیسون
علیرغم نبوغش، توماس ادیسون شدیداً غیرقابل انعطاف بود. هنگامی که فهمید نوجوانان درحال بالا بردن سرعت سیلندر فونوگراف (یک نوع دستگاه ضبط و پخش موسیقی قدیمی که روی آن چیزی مانند شیپور قرار دارد و توسط ادیسون ساخته شدهاست) هستند، ادیسون پاسخ داد :” این تغییر سرعت، بدتر از هر ضرر ناشی از پایین بودن سرعت ضبط حرکات است….. من آن را نمیخواهم و نخواهم داشت.”
او سپس به مکانیکهایش فرمان داد تا “دستگاه کنترل سرعت موتور” را درست کنند تا مطمئن شود متخصصین الکتریسیته اش، مطیع او هستند.
فرهنگ نوساز امروزه، نقاط اتکاء و تطبیقها را همواره گرامی میدارد. از قرار معلوم، ادیسون در این ویژگی ضعف داشت؛ امّا آنچه این موضوع را تسکین میداد، درهرحال ثبات و استحکام او بود. ادیسون بهجای اینکه تسلیم خواستههای جمع شود، میدانست چه میخواهد و از تصویری که در ذهنش داشت، به اینسو و آنسو نمیجنبید، که این موضوع باعث قوی شدن او در دنیای دستاوردها شد.
4- هنری فورد
او یک مدیر کامل بود که حواسش به ریز ریز جزئیات هم جمع بود. “هیچکس به او نمیگفت چه کاری را انجام دهد.” این جملات توسط یک منبع گزارش شدهاند. “حداقل نه بدون توقع مخالفت از سوی او”
در نتیجه، “کارگران، این روند و تکرار یکنواخت و بیحس کارهایشان را دوست نداشتند. که این مسئله با دانستن اینکه به عقیدهی فورد ، نظم و انظباط، برای جلوگیری از هرج و مرج ضروری بود، بدتر هم میشد.
کارمندان یک استراحت 15 دقیقهای برای خوردن نهار داشتند که تنها زمان استراحتشان بود، و اجازهی صحبت با یکدیگر، آواز خواندن، سوت زدن، نشستن و تکیه دادن برروی ماشین آلات را نداشتند. آنها حتی جرات لبخند زدن هم نداشتند.”
واضح است که چنین مدیری یک رهبر فاجعه است، البته اگر نخواهیم توهین کنیم. بهطور شگفتآوری، این عادت بد فورد ، جلوی موفقیت او را نگرفت. درنهایت، عزم و استقامت وی در مقابل یک صنعت جدید، از آن فضایی که او به اجبار درست کرده بود، پیشی گرفت.
5- آلبرت انیشتین
آلبرت انیشتین درگیر روابط خانوادگی بود. او 10 سال پس از اولین ازدواجش با میلوا ماریچ ، با دخترخالهاش السا عشقبازی داشت. در ابتدا ماریچ با طلاق مخالفت کرد. که انیشتین با یک لیست از کارهایی که که باید برایش انجام دهد، پاسخ او را داد و سعی کرد او را مجبور به طلاق کند:
“باید مطمئن شوی که لباسها و رختهای من در ترتیب خوبی باشند، من سه وعدهی غذاییام را بهطور مرتب در اتاقم میخواهم داشتهباشم، محل خواب و مطالعهام باید تمیز و مرتب باشند، بهخصوص میزم که فقط هم در مواقعی که من میخواهم، استفاده میشود.”
سرانجام، او ماریچ را طلاق داد و با السا ازدواج کرد. ولی آن عشقبازیها متوقف نشدند. یک زمان او به مرد جوانی نوشت “چیزی که دربارهی پدرت میستایم، این است که در تمام طول زندگیاش به یک زن پایبند بود. این چیزیست ک من بهشدت در آن شکست خوردم، آن هم دو بار.”
نظم و ترتیبی که انیشتین در علم داشت، به روابطش راه پیدا نکرد. فقدان نظم در روابطش هم روی علاقهی نامحدودش نسبت به نظریهپردازی دربارهی واقعیت، تاثیری نگذاشت.
6- هلن کلر
هلن کلر در سالهای ابتدایی زندگی خود، دچار تناسب ظالمانهای بود. مشترکاً با دیگر کودکان ناشنوا و نابینا، ناامیدی از برقراری ارتباط، او را گرفتار کرد.
منبعی گزارش میکند :” او ظرفها و لامپها را میشکست و دست خود را در بشقاب مردم فرو میکرد. در یک مناسبت، او در سالن پذیرایی هنگامی که لباس زیر قرمز یشمی پوشیده بود، خودنمایی کرد و مادربزرگش آدامز را نیشگون گرفت و او را با سرعت از اتاق دنبال کرد.
رفتار کلر که ظاهراً غیرقابل کنترل بود، بار سنگینی روی دوش خانوادهاش گذاشته بود. بیشتر اعضای خانواده عقیده داشتند که او باید در بیمارستان بستری شود. ولی آن ناامیدی همیشگی، در سن 24 سالگی، باعث شد که آن زن ناشنوا و نابینا بتواند بر لمسخوانی، بریل، سخنرانی کردن، تایپ کردن و املای ده انگشتی قادر شود.
درنهایت، خلق و خوی کلر به استقامت تغییر پیدا کرد و او، همانطور که همهمان میدانیم، یکی از تاثیرگذارترین، سخاوتمندترین و همدلترین زنهایی شد که جهان به خود دیدهاست.
7- والت دیزنی
مشابه تفریحات سالم خانوادهها، والت دیزنی مانند یک دودکش استعمال میکرد. یک سال، به امید خنثیسازی این عادت او، دخترانش به عنوان هدیهی کریسمس برایش سیگار فیلتردار خریدند.
دیزنی قول داد که از آنها استفاده کند و هنگامی که دخترانش در اطرافش نبودند، اقدام به شکستن فیلترها میکرد و بدون فیلتر از سیگار استفاده میکرد.
دفاعیهاش چه بود؟ “من به آنها نگفتهبودم چگونه از آن استفاده خواهمکرد. ( میدانم قول دادهام ولی من قول دادم که از آن سیگار استفاده کنم، نگفتم که چگونه استفاده خواهمکرد.)” متاسفانه سرطان ریه باعث مرگ دیزنی در 65 سالگی شد.
ولی روح جاهطلبانهی او باعث شد که در سن 65 سالگی، بیشتر از تمام طول زندگیاش فعالیت کند. امروزه برند دیزنی که بهدلیل استقامت والت بهوجود آمد، هنوز هم برای سرگرمی خانواده در راس قرار دارد، برخلاف ریههای آلودهاش.
8- ایلان ماسک
مشهور به داشتن دیدی خوشبینانه، ماسک فردی بدبین است. او در مصاحبهای در سال 2015، گفت :” من وسواس فکری-رفتاری دارم. همیشه اشتباهات را میبینم…. من هیچوقت چیزهای درست را نمیبینم. این دستورالعمل خوشحالی نیست!”
بسیار خوشبختانه، حالت منفی ماسک، جلوی پیشرفت او را نگرفته است. در واقع، روح انتقادانهی ماسک ، دقیقاً همان چیزیست که ساختههای او را برجسته میکند. معلوم میشود که وسواس ماسک برای داشتن محصولات عالی، نه فقط سرهم بندی شده، نشاندهندهی تعهد او به آینده است.
تو چه چیزی را باید دربارهی خودت بپذیری؟
با وجود هر کمبودی که این افراد داشتند، آنها برای استقامت ساخته شدهبودند. همانطور که استیو جابز در جمله ی معروف خود میگوید :” من قانع شدهام که حدوداً نصف چیزی که کارآفرینان موفق و ناموفق را از یکدیگر جدا میکند، استقامت و پایداری خالص است.”
گرچه همهی ما عیوبی داریم، نحوهای که علیرغم اشتباهاتمان، پابرجا بمانیم، بسیار قدرتمندتر از خسارات و ضررهایی است که آنها بهوجود میآورند. بهعبارت دیگر، این درست نیست که کاستیهای ما، ثمرات و نتایج موفقیتمان را تعیین میکنند، بلکه آنچه حاصلمان را مشخص میکند این است که ما علیرغم وجود آنها به جلو پیش خواهیم رفت یا خیر.
https://www.success.com/8-successful-people-who-proved-persistence-beats-perfection/