وقتی روی یک فامیل یا دوست حساب دیگری نسبت به دیگران باز می کنیم و رفتار نامناسبی از او سر می زند که توقع آن را نداشته ایم، ناگهان ورق برمی گردد و علاقه و محبتمان به نفرت تبدیل می شود. کارشناس ارشد روان شناسی، در این باره می گوید:
به طور کلی رنجش ها بخش اجتناب ناپذیر زندگی اجتماعی است که خارج از خواسته ما بر ما تحمیل می شود اما این امر به معنای آن نیست که ما محکوم به حمل کردن آنها با خود در همه عمرمان هستیم. ما می توانیم خودمان را از شر هر رنجشی خلاص کنیم، فقط کافی است که بخواهیم و به نکاتی که در ادامه مطرح می شود، عمل کنیم. بخشیدن دوست یا فامیلی که رفتار اشتباهی داشته است، به هزار و یک علت روی سلامت روان آدم تأثیر مثبت دارد. وقتی که خاطر ما از یک نفر رنجیده است، دائم و پشت سر هم از وی و خودمان که در موقعیت رنجش جوابش را نداده ایم، حرص می خوریم.
حرص خوردن افراطی هم که نتیجه اش معلوم است؛ انواع و اقسام شکل های اضطراب، وسواس و افسردگی را به وجود می آورد. تا وقتی که ما از فردی رنجیده خاطر باشیم، تا این رنجش را برطرف نکنیم نه جدا شدن از آن نفر و نه انتقام از او آراممان نمی کند یعنی به هر حال «رنجیدن» به عنوان یک موضوع تمام نشده در ذهن ما، باقی می ماند و آرامش زندگی مان را بر باد می دهد. نفرت یکی از انواع هیجانات است که از بدو تولد همراه انسان است. روان شناسی امروزی تأکید دارد که هیجانات از جمله هیجان نفرت، زمانی در وجود آدم ها شدت می گیرد و به حسی دائمی تبدیل می شود که افراد خیلی با آن درگیر می شوند حتی در اوقاتی که افراد نمی خواهند این حس آزار دهنده در وجودشان باشد و در چنین مواقعی می کوشند تا آن فرد یا شرایط آزاردهنده را از خود دور کنند. البته این عکس العمل طبیعی است چون ما از ابتدای زندگی یاد می گیریم از چیزهایی که در ما ایجاد انزجار می کنند، دوری کنیم اما بهترین راه برای مواجهه با حس نفرت، آگاه شدن از وجود این هیجان در فطرت ماست و این که می توانیم کنترلش کنیم. گذشت را نباید به معنای فراموش کردن اتفاقات پیش آمده بدانیم. واقعیت این است که اتفاقات زندگی، اتفاق افتاده اند و نمی توان آنها را فراموش کرد.
تأثیری که گذشت کردن دارد این است که بار هیجانی ماجرا را می گیرد و باعث می شود که ما دیگر از بابت یادآوری آن اتفاق حالمان بد نشود نه اینکه آن ماجرا را به کلی از ذهنمان پاک کند. میزان هیجان ماجرایی را که باعث ناراحتی مان شده است کمی پایین بیاوریم و اتفاقی را که باعث رنجش ما شده است، منطقی تر بررسی کنیم. ببینیم که واقعاً چرا طرف مقابلمان ما را رنجانده است. آیا او خودش محدودیت هایی نداشته که باعث آن رفتار شده است؟ ممکن نیست که در روز یا روزهایی که ما را رنجانده است، از چیزی ناراحت بوده باشد؟ احتمال ندارد که ما رفتاری کرده باشیم که چیز تلخی را برایش زنده کرده باشد؟
اصلاً به این خاطر نیست که او خودش در زندگی اش تحت فشارهای روانی شدیدی بوده و برای همین کلاً عصبی بار آمده است؟ همه اینها می تواند محدودیت هایی باشد که باعث می شود یک نفر ما را برنجاند. ما خودمان از این محدودیت ها نداریم؟ برای خودمان پیش نیامده است که ناخواسته یک نفر را برنجانیم؟
کمی منطقی تر و منصفانه به این سوال ها فکر کنیم. در ضمن معمولاً رنجش خاطر عمیق زمانی صورت می گیرد که ما از آن فرد مقابل توقع چنین رفتاری نداشته ایم. اما این فرد حتماً خوبی هایی داشته است که ما با وی مدت ها احساس نزدیکی کرده ایم و بعد طی ماجرایی از رفتارش رنجیده ایم! فکر کنیم، ببینیم که واقعاً هیچ خوبی در وجود آن فرد نیست؟ اگر واقعاً از ته دل یک نفر را بخشیده باشیم، دیگر نباید اکراه داشته باشیم که برویم با او دست بدهیم و روبوسی کنیم. اگر هم به ما بر می خورد که چرا او پا پیش نگذاشته است، غیرمستقیم به یکی از فامیل های معتمد یا دوستان مشترک نشان دهیم که تمایل داریم با آن فرد آشتی کنیم تا شرایط برای آشتی مهیا شود. معمولاً در جمع های فامیلی و دوستانه واسطه های زیادی برای برپایی مراسم آشتی کنان وجود دارند.