گفتگویي الهام بخش…
از گفتگويي كه أخيرا داشتم فكري به ذهنم رسيد و تصمیم گرفتم قسمت افسانه ای «منطقه گرگ و میش» را که در دهه 60 پخش شد را تماشا کنم که «مکانی خوب برای بازدید» نام دارد. این اپیزود نکته فوق العاده ای را بیان می کند و می تواند درس بسیار مهمی در زندگی به ما بیاموزد!
موضوع اساسا در مورد فرد قانون شکنی به نام راکی است که پس از ارتکاب جنایت توسط پلیس مورد اصابت گلوله پلیس قرار می گیرد تا خود را به پيش شخصی صميمي به نام «پیپ» برساند که به راکی اطمینان می دهد که به او دستور داده شده است تا همه ي آرزو های راکی را براورده كند. راکی که هنوز مشکوک است سريعا متوجه می شود که مرده است و بنابراین تصور می کند که به بهشت رفته است، جایی که فرشته نگهبانش پیپ همه آرزوهایش را برآورده می کند. راکی بعد از چند ساعت تمام رویاهای خود را برای پول و زنان زیبا به واقعیت تبدیل کرد، فقط متوجه شد که در هر بازی که در کازینو بازی می کند برنده می شود و همه جکپات ها را در ماشین های بازی به دست می آورد. حال خوش راکی كم كم به کسالت و در نهایت ناامیدی تبدیل میشود، وقتی از پیپ میپرسد که آیا میتواند برخی از دوستانش را دعوت کند، فقط به او گفته میشود که اینجا «بهشت» خودش است و نمیتواند دوستانش را دعوت کند.
چند ماه بعد راکی کاملاً از «بهشتی» که در آن زندگی میکند خسته میشود، زیرا هیچ چالشی مطلقاً برای او وجود ندارد و به طور كاملا قابل پیشبینی در هر تلاشی برنده میشود و تمام خواستههایش را برآورده کرده است. راکی دیگر نمی تواند «بهشت» خود را تحمل کند و به پیپ می گوید: «من به بهشت تعلق ندارم، می بینید؟ من می خواهم به جای دیگر بروم!»، پیپ به او گفت که او قبلاً در «جایی دیگر» بوده است. اپیزود با خنده شیطانی پیپ به پایان می رسد، در حالی که راکی سعی می کند ناموفق از «بهشت» خود فرار کند. اپیزود با روایت پایانی به پایان می رسد:
یک مرد کوچک ترسیده و عصبانی که هرگز استراحت نکرده است. حالا او همه چیزهایی را دارد که همیشه میخواست و باید تا ابد با آنها در منطقه گرگ و میش زندگی کند.
این قسمت از منطقه گرگ و میش فوق العاده است زیرا به معنای واقعی کلمه به ما نشان می دهد که داشتن «همه چیز» در زندگی مطلقاً مطلوب نیست. در واقع: اینکه بتوانیم هر آرزویی را برآورده کنیم و هر رویایی را محقق کنیم، دیر یا زود ما را خسته می کند. مطمئنم که در این مرحله یا با من موافق هستید، یا هر چیزی را که در بالا به شما گفتم باور نمی کنید و به خودتان می گویید: «داشتن هر چیزی که می خواستم باعث می شود من خوشبخت ترین فرد زنده باشم!»
شاید برخی از نمونه های واقعی زندگی بتواند روشن کند که چرا داشتن همه چیز در زندگی واقعاً رضایت بخش نیست! بیایید نگاهی به افرادی بیندازیم که میتوانند هر آنچه را که میخواهند به دست آورند:
- افراد مشهور
- بازیگران
- نوازندگان
- ورزشکاران مشهور
- برندگان قرعه کشی ها
بسیاری از آنها زندگی شادی را در کنار خانواده خود دارند در حالی که دیگران روز به روز برای مجلات زرد عناوین مختلفي درباره آنها ارائه می کنند (اگر این مطالب زرد خوب یا بد باشند، بازدهي تبلیغات ممکن است مورد تردید قرار گیرد!). اکثر این عناوین در مورد افراط در مواد مخدر، برنامه های بازپروری ترك الکل، خودکشی یا جنایات و مسايلي از اين دست هستند؛ بنابراین ممکن است احتمالش كم باشد که بسیاری از «افراد ثروتمند» معتاد به مواد مخدر و قرص هستند و با افسردگی یا حتی در دنیای توهم خود زندگی می کنند، حتی اگر می توانند تمام رویاهای خود را برآورده کنند و دلیلی برای این کار دارند. زندگی شاد داشته باشید؟ من باور نمی کنم! من فکر می کنم این خستگی ناشی از توانایی داشتن همه چیز در زندگی، بدون هیچ گونه محدودیتی است که این افراد را ناراضی می کند. به همين دليل به شدت به دنبال چالش ها و ماجراجویی های جدید (مواد مخدر) هستند.
آيا واقعا فراوانی انسان را خوشحال می کند؟
من مطمئن هستم که شما احساس هیجان انگیزی را هنگام رفتن به یک رستوران «همه چیز می توانید بخورید»، احساس گرسنگی و هیجان در مورد غذاهای خوشمزه آینده را می دانید! اما بعد از مدتی سیر شدید و اگر کمی زیاده روی کرده باشید ممکن است حتی دچار بيماري شويد. یک چیز مسلم است: شما دیگر به غذاهای خوشمزه توجه نخواهید کرد، زیرا از قبل سیر شده اید. شما توجه خود را به سمت ماجراجویی های جدید مانند تصمیم به رفتن به سینما با دوستان خود و غیره متمرکز خواهید کرد. همین امر در مورد ثروت، اتومبیل های لوکس و ویلاها صدق می کند. شاید خیلی هیجان انگیز باشد که بتوانید یک ماشین مجلل و یک ویلا با استخر بزرگ و همه چیز بخرید، اما بعد از چهارمین ماشین اسپورت و خانه دوم به معنای واقعی کلمه خسته کننده می شود و دیگر چیز خاصی نیست! این معضل و اشكال ثروتمند بودن و توانایی داشتن همه چیز در زندگی است.
منبع: