می خواهید شاد باشید؟ ناراحتی های خود را درک کنید
اگر شما هم مثل من هستید، آرزوی خوشبختی پایدار، موفقیت، روابط عاشقانه و فراوانی مالی را داشته اید.
تلاش اصلی من برای جستجوی خوشبختی است. من هر دو سنت شرقی و غربی را بررسی کردم، از جمله زندگی در آشرام در هند. مصمم بودم بفهمم چرا ناراضی هستم زیرا میخواستم ناراحتی را از زندگیام ریشه کن کنم.
و سرانجام آنچه را که دنبالش بودم، پیدا کردم، اما نه آنطور که انتظار داشتم.
گدای خوشبخت
من برای بار دوم در آشرام ماندم و به دنبال شادی بودم که اولین بار در حضور استادم تجربه کرده بودم؛ اما این بار، خوشبختی سخت تر بود. من ناامید، گیج و حتی کمی احساس خیانت کردم.
در حالی که روی دیوار سنگی درست بیرون آشرام نشسته بود، یک گدای پیر آشنا به سمت من رفت و با لبخند درخشان و بی دندانش از من استقبال کرد.
چشمانش که برق می زد، کف دست هایش را به سمت بالا دراز کرد و درخواست روزانه اش را برای روپیه کرد. علیرغم نداشتن دندان، لباس های پاره شده و آنچه که به نظر من یک وضعیت تحقیرآمیز بود، چشمانش از شادی برق می زد، لبخندش باز و جذاب بود و حضورش صلح و آرامش را به همراه داشت.
همانطور که نگاهمان به هم افتاد، متوجه شدم – با حروف نئونی بزرگ و پر جلوه که بالای سرم میتابید – که دوست گدای من خوشبختی را پیدا کرده است؛ نه با پیدا کردن استاد مناسب، نه با خرج کردن پول برای عقب نشینی مناسب و نه مطمئناً با فرار از ناراحتی.
مطمئناً او زمانی که مجبور بود هر روز برای به دست آوردن نیازهای اولیه انسان یعنی آب، غذا و سرپناه تلاش کند، ناراحتی را تجربه کرده است؛ و با این حال، علیرغم آنچه که من را بدبخت میکرد، او خوشبختی غیرقابل انکاری را داشت که من در جستجوی آن بودم.
و ناگهان به من برخورد کرد. شادی برای «برو بدستش بیار»، شادی که وقتی چیزی را که میخواهم به دست میآورم یا انجام میدهم، طبق تعریف یک شادی ناپایدار بود.
در لحظاتی از لذت بردن از شادی دستیابی به خواسته یا هدفم، تمرکزم به دستیابی به چیز دیگری که هنوز نداشتم تغییر می کند؛ و ناراحتی از نداشتن آن پس از آن به وجود آمد.
در مقابل، گدا با و بدون هدف آرزویش خوشحال بود. این شادی بود که من دنبالش بودم.
دریافتم که این شادی غیرقابل انکار با پذیرش، شاید حتی در آغوش کشیدن، ناراحتی ما آغاز می شود.
خوشبختی و ناراحتی یکدیگر را تعریف می کنند.
ما خیلی سعی می کنیم آنچه را که ما را ناراضی می کند ریشه کن کنیم تا خوشحال باشیم، اما متوجه میشویم که کار نمی کند. این پارادوکس زندگی است. خوشبختی و ناراحتی یکدیگر را تعریف می کنند. خوشبختی فقدان ناراحتی است و ناراحتی فقدان خوشبختی است. ما نمی توانیم یکی را بدون دیگری داشته باشیم.
بنابراین، جستوجوی مادامالعمر ما برای حفظ افراطی حداکثر شادی به همان اندازه بیهوده است که به دنبال آهنربایی باشیم که تنها با قطب شمال را دارد.
معلم های دینی خودیاری و تمرینهایی که در سرتاسر دنیا انجام میدهند، راههای زیادی را برای رسیدگی به سایهمان آموزش میدهند، بخشهایی از وجودمان که آرزو میکنیم وجود نداشته باشند، مانند حمام کردن با عشق و نور.
مسئله این است که خود سایه ما، ناراحتی و نارضایتی ما به این نتیجه نمی رسد که طرد یا مطیع شویم. آنها به دلیلی وارد می شوند – تا خرد خود را به ما ارائه دهند.
ناراحتی من به من می گفت که راه حل هایی که برای «درمان» آن به دنبال آن بودم، بی اثر هستند.
متوجه شدم باید دیدگاهم را تغییر دهم. به نظر می رسید چیز مهمی را از دست داده ام.
خیلی زود مشخص شد که خوشبختی و ناراحتی دو روی یک سکه هستند و من نمی توانستم یکی را بدون دیگری داشته باشم. فقط همین درک به تنهایی آرامش و شادی بیشتری را در سفر من در زندگی روزمره ایجاد کرد.
وقتی این را در فرآیند شش مرحلهای خود قرار دادم تا خونسرد شوم، سرانجام راه رسیدن به یک شادی واقعی، عمیق و پایدار را پیدا کردم؛ و مشتریان من هم همینطور.
داستان جوزی
هنگامی که جوزی، یک مدیر موفق بانک، به سراغ من آمد، احساس می کرد که از اینکه رئیس بداخلاق باشد، ناکام مانده و خسته شده است.
این شخصیتی بود که او برای مدیریت شرکت از خودش ساخته بود. من به او کمک کردم تا ببیند که نارضایتی او – اضطراب، استرس و ترسی که می خواست از بین ببرد – در واقع چیزی به او می گفت. تنها کاری که او واقعاً باید انجام می داد فقط گوش دادن به آن بود.
جوزی با گوش دادن واقعی، حکمت نارضایتی خود را کشف کرد، او متوجه شد که میخواهد جنبه نرم خود را در محل کار به دست آورد.
جوزی با گوش دادن به ناراحتی خود، به جای فرار از آن، توانست نرمی را در شخصیت کاری خود – و بقیه زندگی خود نیز ادغام کند.
او به من گفت: «باز داشتن قلبم به این روش جدید، هر روز را ارزشمندتر و معنادارتر و سرگرمکننده تر میکند! و من عاشق داشتن آرامش بسیار بیشتر هستم!»
اخلاق داستان؟ ناراحتی خود را بررسی کنید. آن را برای یک فنجان چای و دمنوش دعوت کنید؛ و به حکمتش گوش کن اینجاست تا چیزی قدرتمند و آزاد به شما بگوید.
منبع: