آیا هوش و ذکاوت تاثیر مستقیمی در موفقیت دارد
بهانه آوردن در مورد هوش و ذکاوت از دیگر نمونه های بهانه جویی می باشد. برخلاف مورد سلامت این مورد چیزی است که مردم بیشتر ترجیح می دهند راجع به آن صحبت نکنند و آن را پیش خودشان نگه دارند. به ندرت اتفاق می افتد که کسی دوست داشته باشد در مورد میزان خنگی خودش با دیگران صحبت کند!
این چیزی است که بعضی افراد عمیقا در وجود خودشان احساس می کنند و همین باعث می شود که راه های موفقیت در زندگی به روی آن ها بسته شود. اکثر ما بدون آن که متوجه باشیم دو اشتباه فاحش را در مورد هوش و حواس مان مرتکب می شویم.
اول این که معمولا هوش و توانایی ذهنی خود را دست کم می گیریم و دوم این که اکثر اوقات در مورد هوش و توانایی های ذهنی دیگران اغراق می کنیم. به همین دلیل است که بیشتر اوقات خودمان را ارزان می فروشیم و از بسیاری از فرصت هایی که برایمان پیش می آید، محروم می مانیم و به رشد و موفقیت در زندگی دست پیدا نمی کنیم.
سال های پیش از دکتر ادوارد تلر که از او به عنوان پدر بمب هیدروژنی یاد می شود، سوال کردند که یک جوان برای این که روزی به یک دانشمند موفقی تبدیل شود، به چه چیزی نیاز دارد؟! او در پاسخ گفت برای این که کودکی بتواند دانشمند بزرگی بشود، نه به ذهن فوق سریع نیاز دارد و نه حافظه ی شگفت انگیزی می خواهد؛ حتی نمره های بالای مدرسه هم به کار او نمی آید! تنها چیزی که واقعا به آن نیاز دارد این است که علاقه و اشتیاق شدیدی نسبت به علم داشته باشد.
اهمیت فاکتورهای علاقه و اشتیاق
علاقه و اشتیاق فاکتورهای بی نهایت مهمی در رسیدن به موفقیت در زندگی هستند. اما بهره ی هوشی در زندگی ما به آن اندازه مهم نیست. به عبارت ساده تر مهم نیست تا چه اندازه باهوش هستید. مهم این است چطور از هوشی که دارید استفاده کنید. اگر بخواهیم یک مشاهده درست از دنیای اطراف خود داشته باشیم می بینیم بسیاری از افرادی که به موفقیت های بزرگی رسیده اند آی کیوهای کاملا نرمالی داشته اند، و خیلی ها را هم می بینید که با وجود داشتن هوش زیاد شکست خوردند و به جایی نرسیده اند.
تفاوتی که اینجا وجود دارد تفاوت در رفتار و رویکرد آدم ها است نه در بهره ی هوشی آن ها!
باید دقت کنید که این مردم توان ذهنی خود را به چه منظور استفاده می کنند. برای شکست و ناکامی خودشان! یا برای پیدا کردن راه های رسیدن به موفقیت. قبل از این که بخواهیم به یک جمع بندی مناسب برسیم و راه های درمان این نوع از بهانه جویی را مورد بررسی قرار دهیم. می خواهیم نکته ی دیگری را هم با شما در میان بگذاریم که بسیار در رسیدن به موفقیت در زندگی شما موثر است.
یکی دیگر از باورهای اشتباهی که مردم در مورد توانایی ذهنی خود دارند این است که فکر می کنند حفظ کردن و به خاطر سپردن خروارها اطلاعات نشان دهنده ی یک ذهن خیلی ناب است. در حالی که این قدرت تفکر و تحلیل آدم ها است که واقعا اهمیت دارد. به گونه ای یک بار از انیشتین پرسیدند یک مایل چند فوت می شود؟! در جواب گفت راستش را بخواهید نمی دانم! چرا باید ذهنم را با اطلاعاتی که در هر کتابی نوشته شده پر کنم؟!
راهکارهای مهم برای درمان بهانه جویی های هوشی
همان طور که می بینید انیشتین حق داشت. اطلاعات را می توان به گونه ای پیدا کرد. اما تفکر ناب و مثبت به راحتی پیدا نمی شود. این چیزی است که یاد گرفتن آن برای هرکسی لازم است. حال به ارائه راهکارهایی برای درمان بهانه جویی های هوشی می پردازیم.
هرگز هوش و توانایی ذهنی خودتان را دست کم نگیرید و از دست بالا گرفتن هوش دیگران خودداری کنید.
خودتان را ارزان نفروشید و روی داشته ها و توانمندی های خود تمرکز کنید.
استعدادهای برجسته خودتان را کشف کنید و فراموش نکنید که معیار میزان هوش آدمیزاد نیست.
معیار واقعی نحوه ی استفاده از هوش است، سعی کنید به جای نگرانی به خاطر اندازه آی کیو یاد بگیرید که چطور از ذهنتان به شکل مفید و موثر استفاده کنید.
مورد مهم دیگر این است که باید این جمله را بفهمید و با خودتان تکرار کنید:
رفتار من به شدت مهم تر از میزان هوش و ذکاوت من است.
چه در خانه و چه در محل کار سعی کنید رفتارهای مثبت را تمرین کنید و به دنبال دلیل بگردید که چرا می توانید از عهده ی برخی کارها بر بیایید؟! نه این که روی علل نتوانستن متمرکز شوید. هوش خود را برای خلاقیت و بهره برداری مثبت به کار ببرید. دنبال راه های پیروزی بگردید نه راه های شکست و در نهایت به خاطر داشته باشید اهمیتی که در تفکر و تحلیل وجود دارد به مراتب بالاتر و مهم تر از حفظ کردن اطلاعات است. بنابراین از فکر خود برای پرداختن به ایده های تازه استفاده کنید تا به موفقیت در زندگی دست پیدا کنید.
شايد اكثر افراد تصور كنند كه هوش بالا مهم ترين عامل در موفقيت افراد است ولی تحقيقات انجام شده در اين زمينه چيز ديگری را نشان می دهد. در واقع، هوش فقط يكی از عوامل تاثير گذار بر موفقيت افراد است.
اما به راستی مهم ترين عوامل تاثيرگذار بر موفقيت افراد چيست؟ دانشمندان و محققين جواب قطعی برای اين سوال ندارند ولی عوامل تعيين كننده زيادی را در موفقيت افراد دخيل می دانند. مثلا تاثير شانس در موفقيت افراد انكار ناپذير است. عامل مهم ديگر، شخصيت افراد است. هكمن در تحقيق كه در آكادمی ملی علوم دانشگاه شيكاگو به انجام رسانيد، دريافت كه افرادی كه در زمينه مالی موفق هستند، دارای شخصيت خاصی هستند، بسيار هوشيار و آگاه هستند و در كار خود نظم و پشتكار دارند.
او در اين تحقيق چهار مجموعه از اطلاعات مختلف را مورد بررسی قرار داد. اين اطلاعات شامل امتيازهای تست آی كيو، تست های روانشناسی و شخصيت شناسی برای هزاران شخص در بريتانيا، ايالات متحده آمريكا و هلند بود. برخی از اين مجموعه داده ها علاوه بر اطلاعات مالی و درآمدی، شامل اطلاعات مربوط به سوء پيشينه، ميزان رضايت از زندگی و ساير اطلاعات خصوصی و شخصی ديگر بود.
هكمن به كمک همكاران خود تمامی اين مجموعه داده ها و اطلاعات را مورد بررسی قرار دادند و با كمال تعجب متوجه شدند كه امتياز مربوط به مهارت های غير ادراكی و خصوصيات شخصيتی غير از هوش مانند پشتكار، عادت های خوب مطالعه و توانايی كار گروهی در خيلی افراد موفق بالاتر از امتياز هوش است.
البته نمی توان نقش هوش و سطح آی كيو را ناديده گرفت. قطعا كسی كه دارای ميزان آی كيو 70 است نمی تواند كارهايی را كه يک شخص با سطح آی كيو 190 انجام می دهد را تكرار كند. ولی هكمن بر اين باور است كه دليل عدم موفقيت بسياری از افراد در بازار كار اين است كه آنها فاقد مهارت هايی هستند كه در تست های هوش اندازه گيری نمی شوند.
خيلی از افراد باهوش نمی دانند چطور در مصاحبه های كاری رفتار كنند. يا در محل كار، توانايی های خود را در سطح بالا عرضه نمی كنند و همين مسائل باعث عدم موفقيت آنها می شود.
آموزش مهارت های شخصيتی به كودكان در مدرسه كار راحتی نيست. چون معلوم نيست كه دقيقا كدام ويژگی شخصيتی هميشه بهتر از بقيه است و تاثير بيشتری از هوش دارد. ولی محققين شخصيت شناسی پيشنهاد می دهند كه ميانه روی در تربيت كودكان از همه چيز بهتر است. چون هيچ كس نمی خواهد آنقدر درون گرا باشد كه اصلا نتواند حرف بزند و يا آنقدر برون گرا كه نتواند ساكت بماند.
اما هدف از اين آموزش ها چيست؟ هكمن می گويد: «هدف نهايی اين است كه تمام انسان ها موفق شوند.» و يک عامل اصلی در موفقيت، مهارت های بالای شخصيتی است.
مطالعه ديگری در اين زمينه بر روی رفتار انسان ها در حال انجام است و تمركز آن بر روی وجه ديگر موفقيت يعنی سختي و دشواری است. در اين مطالعه كه در طی 30 سال طول می كشد، تعداد 1000 كودک در نيوزلند تحت بررسی قرار گرفته اند و آزمايش هايی بر روی گفتار، مهارت های رفتاری و توانايی های ادراكی آنها انجام شده است. اين تحقيق از زمانی شروع شد كه اين كودكان تنها سه سال سن داشتند و در همان موقع پيش بينی هایd در مورد آينده های آنها صورت گرفت كه كدام يک از آنها در آينده احتمالا نياز به خدمات اجتماعی خواهند داشت، كدام يک مرتكب جرم می شوند و يا به سختی بيمار می شوند.
سرپرست اين تحقيق كه يک روانشناس از دانشگاه دوک است می گويد اميدوار است كه نتايج حاصل از اين تحقيق به دانشمندان كمک كند تا تاثير رفتارها بر موفقيت افراد را بيشتر از پيش مشخص كنند. نتايجی كه تا كنون به دست آمده نشان می دهد كه اگر به كودكی كه هنوز از پوشک گرفته نشده كمک كنيم تا مهارت های رفتاری خاصی را ياد بگيرد، آينده بهتری برای خود و ديگران رقم خواهد زد.
هوش های چندگانه موثر در موفقيت افراد
همانطور كه گفتيم هوش يا همان توانايی ذهنی افراد در موفقيت آنها تاثير دارد و بايد نحوه تاثير آن را بررسی كرد. مردم عموما وقتی درمورد هوش صحبت می كنند تنها يک مورد به ذهن شان می رسد، يعنی همان آي كيو. ولي هوشی كه در موفقيت افراد مختلف در زمينه های گوناگون تاثيرگذار است فقط هوش آی كيو نيست بلكه انواع مختلفي از هوش در انسان وجود دارد كه هر يک مسئول توانايی خاصی در انسان است.
آی كيو فقط يكی از هوش های موثر بر موفقيت افراد است. مثلا گروه های كاری در شركت ها يا سازمان ها را در نظر بگيريد؛ آيا مدير يا رئيس گروه باهوش ترين فرد گروه است؟ رابطه بين آی كيو و توانايی رهبری و مديريت چيست؟ علاوه بر هوش آكادميک يا همان آی كيو، شكل های ديگری از هوش در موفقيت افراد تاثير گذار است.
درست است كه باهوش بودن و داشتن آی كيو بالا هم در موفقيت در كار و هم در مديريت تاثيرگذار است ولی رابطه دوگانه قوی بين آنها هميشه وجود ندارد. يک فرد باهوش معمولا متوجه می شود كه چطور يک كار را انجام دهد و از جنبه آكادميک به خوبی عمل می كند. ولی موفق بودن به اين معنی نيست و نياز به هوش های نوع ديگر هم دارد.
يكی از مهم ترين و تاثيرگذار ترين انواع هوش در موفقيت هوش هيجانی يا همان ای كيو (EQ) است. هوش هيجانی همان درک احساسات و عواطف ديگران است و زيربنای ايجاد روابط كاری است. افرادی كه دارای هوش هيجانی بالايی هستند، می دانند كه چطور احساسات خود را كنترل كنند و چطور آن را بروز دهند.
هوش ديگری كه در موفقيت تاثيرگذار است، هوش اجتماعی (SQ) است. اين هوش توانايی درک شرايط مختلف اجتماعی، روابط بين افراد و انتخاب رفتار درست است. تحقيقات نشان می دهد كه عليرغم بی توجهی به اين نوع هوش، هوش اجتماعی مهم ترين عامل در موفقيت در مديريت است.
برخلاف تصور عامه كه فكر می كنند هوش قابل ارتقا و افزايش نيست، تحقيقات نشان می دهد كه هوش هيجانی و اجتماعی با انجام تمرينات خاصی قابل ارتقا و قابل تقويت كردن هستند و در نتيجه موفقيت را می توان تضمين كرد.